دیروز قرار گذاشتیم صبحونه بریم بیرون و منم اش درست کنم
الان همون صبح
زنگ زدم میگم کجایی میگه خونه میگم نمیای میگه نع منم قطع کردم
الان عصبی ام وحشتناک خیلی هم عصبی ام دیشب کلی دردسر داشتم سر لباس پوشیدن و حالا صبح هم بااون بحث ترس ک کنار بزاریم رفتم دوباره قابلمه رو گذاشتم رو گاز با بدبختی و فلاکت و یواش یواش و بدون سر صدا درستش کردم وسایلمم اماده کردم اقا میگه نمیام
کاش بهش میگفتم از بدقولی متنفرم متنفر ????????
درباره این سایت